پایان نامه

استفاده از نظریه های هوش چندگانه گاردنر

    نظر

بنا به گفته‌ی هاوارد گاردنر، هدف از آشنایی وفراگیری هوش‌های چندگانه آن است که به تفاوت‌های بسیار موجود در میان افراد، احترام گذاشته شود. مطالعات و پژوهش‌های اولیه او نشان داده است که ذهن انسان از هفت مقوله هوشی: (زبانی، منطقی- ریاضی، مکانی، حرکتی- جسمانی، موسیقایی، میان فردی و درون‌فردی ) تشکیل می شود.

استفاده از نظریه های هوش چندگانه گاردنر و همچنین اطلاعات در مورد هوش هشتم (طبیعت گرا) و هوش نهم (اگزیستانسیال یا وجودی) زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا آموزگاران در تمامی سطوح برای کاربرد این نظریه در تدوین برنامه درسی، طرح درس، ارزشیابی، آموزش های خاص، مهارت‌های شناختی، فناوری آموزشی، روش تدریس و... را یاری رساند و از این طریق به تحقق استعدادهای بالقوه دانش‌آموزان کمک کنند (صفری،1384،ص11).

تقریبا هشتاد سال پس از ایجاد نخستین آزمون های هوش، یکی از روان شناسان دانشگاه هاروارد به نام گاردنر مخالفت با نظریه سنجش هوش پرداخت. وی با بیان این مطلب که در فرهنگ ما، هوش به درستی تعریف نشده است درکتاب خود با عنوان حالات روحی (1983)، به وجود حداقل هفت هوش اصلی اشاره کرد. گاردنر در نظریه هوش‌های چندگانه سعی کرده است تا حوزه استعدادهای انسان رابه آن سوی مرزهای (IQ) بکشاند وی در مورد اعتبار روش های مجزا ساختن فرد از محیط طبیعی آموزشی خود و تعیین هوش فردی او تردید کرد. در عوض گاردنر معتقد است که هوش با توانایی تحلیل مسایل و نیز برخورداری از کارایی در محیط واقعی ارتباط فراوانی دارد (صفری،1384،ص12). 

 هنگامی که واژه «هوش» به گوش ما می‌خورد معمولاً مفهوم ضریب‌ هوشی ( IQ ) به ذهنمان می‌آید. هوش معمولاً به عنوان توانائی‌های بالقوه عقلانی تعریف می‌شود. چیزی که ما با آن زاده می‌شویم، چیزی که قابل اندازه‌گیری است و ظرفیتی که تغییر دادن آن دشوار است. امّا در سال‌های اخیر دیدگاه‌های دیگری نسبت به هوش پدید آمده است. یکی از این دیدگاه‌ها، نظریه هوش چندگانه است که توسط هاوارد گاردنر، روان‌شناس دانشگاه هاوارد، ارائه گشته است (میگنا ،1391).

بنا به باور اسلاوین  (2006) ، مفهوم هوش از زمان پیش از یونان باستان مورد بحث بوده است، اما مطالعه علمی این موضوع با کارهای بینه در سال 1904 میلادی یعنی زمانی آغاز شد که وزارت آموزش فرانسه از او خواست تا وسیله ای درست کند که به کمک آن دانش‌آموزان نیازمند کمک های ویژه در مدارس فرانسه شناسایی شوند. بدین منظور، او به کمک دستیارش سیمون، نخستین آزمون عینی هوش را برای کودکان 13-3 ساله درست کرد. به کمک این آزمون برای هر کودک یک سن عقلی یا سن ذهنی تعیین می شد. 

هرچند که آزمون هوشی بینه در اصل، برای سنجش توانایی یادگیری دانش‌آموزان دارای مشکلات تحصیلی ساخته شد، اما، بعداً برای استفاده افراد معمولی بازسازی شد و به صورت یک آزمون هوشی معروف و قابل استفاده عموم در آمد (سیف ، 1387 ، ص 122).

 

 

 

 

 

2-5- ابعاد و جنبه‏های هوش

دانشمندان مختلف ابعاد و جنبه هایی را برای هوش در نظر گرفته اند از جمله :

2-5-1- ابعاد هوش از نظر لوئیز ترستون (1938)

لوئیز ترستون معتقد است هفت عامل، هوش را تشکیل‏ می‏دهد:

1-ادراک کلامی: توانایی درک معنی واژه‏ها، آزمون‏های معانی‏ واژه‏ها معرف این عامل هستند2- سیالی واژگان: توانایی به‏خاطر آوردن سریع، واژه‏سازی با حروف و پیدا کردن واژه‏های هم‏قافیه دیده می‏شود3- استعداد عددی: توانایی کار کردن با اعداد و اجرای‏ محاسبات عددی4- استعداد فضایی: توانایی تجسم روابط فضایی، مانند تشخیص یک شکل وقتی که سمت گیری آن تغییر کند5- حافظه: توانایی به‏خاطر سپردن محرک‏های کلامی،مانند واژه‏های جفتی یا جمله‏ها6- سرعت ادراک: توانایی ادراک سریع جزئیات دیداری و یافتن شباهت‏ها و تفاوت‏ها در تصویرها و اشیا7- استدلال: توانایی یافتن قواعد کلی براساس موارد ارائه‏شده‏ مانند تشخیص قاعده‏ی حاکم بر یک سلسله اعداد پس از دیدن‏ فقط بخشی از آن سلسله.

2-5-2-ابعاد هوش از نظر فریمن (1988) 

فریمن  تعریفی را که از هوش شده است به چهار دسته‏ تقسیم کرد:

1-تعریفی که اساس هوش را، اهمیت سازگاری شخص با محیط می‏داند2-تعریفی که هوش را استعداد یادگیری می‏داند3-تعریفی که هوش را گنجایش تفکر انتزاعی می‏داند4-تعریفی که جامع است و موارد بالا را توامان دربرمی‏گیرد.

 

2-5-3- ابعاد هوش از نظر آر.بی.کتل (1961)

 کتل دو نوع هوش را مدنظر قرار می‏دهد:

1-هوش سیال: بنابر نظر آر.بی.کتل ،هوش سیال، به‏ وسیله‏ی‏ نیروهای فرهنگی یا به‏وسیله‏ی یادگیری‏های انجام‏شده در موقعیت‏های تحت تاثیر عمیق قرار نمی‏گیرد، بلکه از طریق‏ تعامل‏ها و واکنش‏های غیرآموزشی و آزاد با محیط گسترش‏ می‏یابد.

2-هوش متبلور: نوعی از هوش است که براساس‏ نظر کتل به‏وسیله‏ی فرهنگ یعنی در شکل‏هایی به‏ خوبی ساختاریافته‏ مثل پیشرفت‏ (تصویرتصویر) آموزشگاهی و مهارت‏های‏ حرفه‏ای جلوه‏گر می‏شود.

2-5-4- ابعاد هوش چندگانه هوارد گاردنر (2004(

 هوارد گاردنر ، نظریه‏ی‏ هوش‏های چندگانه را ارائه داد و خاطرنشان‏ کرد که دست‏کم هفت نوع هوش وجود دارد و وابستگی درونی هر یک از آن‏ها با بقیه، جزئی است. این هفت نوع هوش عبارتند از:

2-5-4-1- هوش زبانی

این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. بنابراین، با کلمات سروکار دارد. دارندگان این نوع هوش از مهارت‏های‏ شنیداری تکامل یافته‏ای برخوردارند و معمولا سخنوران‏ برجسته‏ای به شمار می‏آیند. آن‏ها به جای تصاویر، با کلمات فکر می‏کنند. مهارت‏های آن‏ها شامل موارد زیر است: گوش دادن، حرف زدن، قصه‏گویی، توضیح دادن، تدریس، استفاده از طنز، درک قالب و معنی کلمه‏ها، یادآوری اطلاعات، قانع کردن دیگران‏ به پذیرفتن دیدگاه‏ها و تحلیل کاربرد زبان. در بین داستان‏ سرایان ، روزنامه‏نگاران، وکلا، معلمین و سیاستمداران‏ این نوع هوش در اولویت قرار دارد. (طباطبایی، 1388،ص 22).

 2-5-4-2- هوش موسیقی

این هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. در این مورد، با توانایی درک و ایجاد ریتم و ملودی سروکار داریم. کسانی که‏ از هوش موسیقایی بالا برخوردارند، با استفاده از صداها، ریتم‏ها و الگوهای موسیقی فکر می‏کنند. آن‏ها بلافاصله به موسیقی‏ عکس العمل نشان می‏دهند. خیلی از آنان به صداهای محیطی‏ (مانندصدای زنگ، صدای چکه کردن آب یا صدای جیرجیرک)حساس‏اند. (هیأت مؤلفان،1386،ص 504)

2-5-4-3- هوش منطقی- ریاضی

هوش منطقی یعنی توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. بنابراین این نوع هوش، به معنای توانایی مغز در کار با اعداد و ترتیب‏های منطقی است. کسانی که هوش وابسته به منطق و ریاضی بالا دارند سعی می‏کنند احساسات درونی، رؤیاها، روابط با دیگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. آن‏ها به صورت‏ مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر می‏کنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار می‏کنند. (هیأت مؤلفان ، 1386 ، ص 504)

2-5-4-4هوش فضایی

این هوش قابلیت تصور و تجسم ذهنی را به وجود می‏آورد و نتیجه ی آن توانایی درک پدیده‏های بصری است. افراد دارای این هوش، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست‏ آوردن اطلاعات نیاز دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آن‏ها از نگاه کردن به نقشه‏ها، نمودارها و تصاویر و دیدن فیلم‏ خوششان می‏آید.

 

2-5-4-5هوش حرکتی-جسمانی

این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه ی حرکات بدن و استفاده‏ از اشیا. دارندگان این نوع هوش خودشان را از طریق حرکت‏ بیان می‏کنند. آن‏ها درک خوبی از حس تعادلی و هماهنگی‏ دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازی با توپ یا استفاده‏ از تیرهای تعادل مهارت دارند). آنان از طریق تعامل با فضای‏ اطرافشان قادر به یادآوری و فرآوری اطلاعات‏اند. (هیأت مؤلفان ، 1386 ، ص 504)

2-5-4- 6 -هوش درون‏فردی

این هوش یعنی توانایی درک خود و آگاه بودن از حالت درونی‏ خود. کسانی که از این نوع هوش برخوردارند سعی می‏کنند احساسات درونی، رؤیاها، روابط با دیگران و نقاط ضعف و قوت‏ خود را درک کنند. کودکان دارای این نوع هوش، قادرند حواس‏ خود را شناسایی کرده، درجات مختلف یک احساس به خصوص‏ را تشخیص دهند. توانایی درک و پذیرفتن خود، هوش و ادراکی‏ است که دارنده آن در زمان بزرگسالی از داشتن آن خشنود شده، قدر آن را خواهد دانست. (هیأت مؤلفان ، 1386 ، ص 504)

2-5-4-7- هوش میان‏فردی

هوش میان فردی یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم‏ دیگران. بنابراین، این نوع هوش درباره‌ی ارتباط با دیگران است. به‏ نظر گاردنر، این هوش به استعداد ترسیم الگویی دقیق و واقعی از خود فرد و توانایی استفاده‌ی ثمر بخش از آن الگو در طول زندگی‏ اشاره دارد (اینترنت). افراد دارای چنین هوشی سعی می‏کنند امور را از دیدگاه آدم‏های دیگر ببینند تا بفهمند آن‏ها چگونه می‏اندیشند. (هیأت مؤلفان، 1386 ، ص 504)

 

2-5-4-8- هوش طبیعت گرا 

هوش طبیعت‏گرا بیانگر توانایی در تشخیص و تمایز انواع گوناگون پدیده‏های طبیعی‏ نظیر گیاهان، جانوران، سنگ‏ها، ابرها، صخره‏ها و امکان تشخیص الگوهای طبیعی و دسته‏بندی آن‏هاست. توانایی ادراک تنوعات موجود در دنیای طبیعی، احساس نزدیکی‏ به آن‏ها و قدرت بهره‏گیری از آن ادراکات از دیگر مشخصه‏های این هوش است. هوش‏ طبیعت‏گرا خصوصا از لحاظ گذشته‏ی تکاملی انسان به عنوان موجودی شکارچی، گردآور غذا و کشاورز واجد اهمیت بسیار است و هنوز نیز در حرفه‏هایی نظیرگیاه‏شناسی و آشپزی اهمیت فراوان دارد. (امیر تیموری ،1382 ، صص 51-50)

2-5-4-9- سایر هوش ها  

سایر انواع هوش ها توسط گاردنر و همکاران او مطرح گردید که شامل هوش معنوی، هوش اخلاقی و هوش وجود شناسی می باشد. هوش وجود شناسی شامل توانایی بالا بردن و انعکاس سؤالات فلسفی در مورد زندگی، مرگ و واقعیت های غایی می باشد. (گاردنر،2004) 

2-6- تفاوت این تئوری با سایر تعاریف سنتی از هوش  

تئوری هوش های چند گانه ی گاردنر، باورهای سنتی در حوزه های آموزش و علم شناختی را به چالش کشید. طبق تعریف سنتی، هوش یک توانایی یا استعداد شناختی یکسان می باشد که انسان ها با آن به دنیا می آیند و این توانایی ها به راحتی توسط آزمون های کوته پاسخ قابل اندازه گیری است.

2-6-1- دیدگاه سنتی در مورد هوش ویادگیری

1- هوش می تواند به وسیله‌ی آزمون های کوته پاسخ اندازه گیری شود.

2- سطح هوشی افراد در طول زندگی تغییر نمی کند.

3- افراد با یک هوش نسبتاْ ثابت به دنیا می آیند.

4- هوش شامل توانایی های انسان در منطق و زبان می شود. 

5- در شیوه ی سنتی معلمان مواد آموزشی یکسان را برای تمام دانش‌آموزان تدریس می نمایند.

6- معلمان اغلب یک عنوان و موضوع خاص را تدریس می کنند. 

2-6-2- دیدگاه تئوری هوش های چند گانه

1- سنجش هوش های چند گانه ی افراد می تواند باعث پرورش یادگیری و روش های حل مسأله شود. آزمونهای کوته پاسخ در این دیدگاه، مد نظر نمی باشد چرا که آنها قادر به اندازه گیری مهارت های بین رشته ای یا فهم عمیق دانش‌آموزان نمی باشد. این آزمون ها اغلب مهارتهای معمولی به یاد سپاری (تأکید بر حفظ و تکرار)ومهارت افراد رادر پاسخ به آزمون های کوته پاسخ اندازه گیری می کند. 

2- انسان هادارای تمام این هوش ها هستند، اما هرفرد دارای ترکیب متفاوتی از این هوش ها می باشد. 

3- ما قادر به بهبود تمام این هوش ها می باشیم، اگر چه برخی از افراد به سهولت در یکی از این هوش ها نسبت به سایر هوش ها پیشرفت می کنند.

4- انواع مختلفی از هوش ها در انسان ها وجود دارد که شیوه های متفاوتی از تعامل با محیط بیرونی را منعکس می سازند.

5- تعلیم و تربیت مبتنی بر هوش های چند گانه ایجاب می کند که معلمان به شیوه های مختلفی، با توجه به نقاط ضعف و قدرت افراد تدریس و ارزشیابی کنند.

6-معلمان فعالیت های یادگیری را حول محور مباحث و سؤالات سازماندهی می کنند و موضوعات درسی مختلف را با هم مرتبط می سازند. معلمان راهبردهایی را توسعه می دهند که به دانش‌آموزان اجازه  می دهد تا شیوه های مختلفی از فهمیدن را بروز دهند و به تفاوت خود با سایرین ارزش قائل شوند (شیرلی، ادوارد، کمهابر،2003).

2-7- کاربردهای تئوری هوش های چند گانه در آموزش

در گذشته مدارس بر پیشرفت هوش منطقی – ریاضی و زبانی تأکید می نمودند (خواندن و نوشتن ). گاردنر خاطر نشان ساخت که دانش‌آموزان  به واسطه ی گستره ی وسیعی از آموزش، جایی که معلمان از روشها تمرین ها و فعالیت های مربوط به تمام دانش‌آموزان ( نه فقط آنهایی که در هوش منطقی – ریاضی و زبانی قوی هستند )، بهره می گیرند، یادگیری بهتری خواهند داشت (کمپبل،2003).